نویسنده: |
جمعه 27 آبان1384 ساعت: 18:49 |
سلام،گفتمبرم ببینم کی گفته امروز شهادت آقامهدیه؟گفتم الانی که صحفه بارگذاری میشه از مهدی زین الدین گفته!! از اون روزایی که عاشقا بخاطر عاشقشدن آخ نمیگفتند که هیچ با سر میرفتن زیر شنی تانک که نشون بندن به معشوق و بگن آی لیلای من نیگام کن و ببین چطور واسه دیدن تو خودم رو نیست میکنم منیتم را میریزمدور قالبم راهم له میکنم تا چیزی نمونه برگرده پیش خانواده ام ، خانوادهام را تو خماری یه تکه استخونم میزارم فقط چون میخواهم متوجه توباشم!! آره گفتم میرم و از مهدی که بعد حاج احمد تو تموم بچه ها بیشتر دوسش دارم میخونم....اما اینجا اون صفحه که میخواستم باشه نبود وتو هم اون کسی که گفته بود امروز شهادت مهدیه نبودی!!پستهای دیگه رو سر زدم دیدم حاجی رو با اون انگشت شکستش!! میدونی چطور شکست این انگشت شاید بدانی اما میخوام تجدید خاطره ایی کنم با همت و دوکوهه قرار بود بیادش و سخنرانی کنه تو حسینیه ایی که بعد مجنون شد به اسمش!! بچه های لشکر غوغا میکردند وقتی فهمیند برادر محمد ابراهیمشون میخواد بیادش حاجی اومد سخنرانی کرد ونکرد بچه ها ریختن سرش اون رو از چنگ بی ترمزا!! بیرون کشیدیم و بردیم طرف لندکروزش لنکروزی که پرش شده بود بچه بسیجی مگه راه میدادن به یکی از خلفاو اولیا خدا که رد بشه!!فرداش انگشت حاجی رو گچ گرفتند!!مهدی ابراهیم حسین روح الله مصطفی مرتضی اونا اولیا بودن و خدا نشونشون داد به ملائکه !!بعضی وقتا تو مقر سوسکهای صحرایی پیداشون میشه که دنبال فضله حیوانات میگردن واسه ادامه حیاتشون .یه بار که خیلی دلم از خدا گرفته | |
|
نویسنده: |
جمعه 27 آبان1384 ساعت: 18:50 |
بود!!واسه مشکلاتی که هی سر رام سبز میکرد گوشه مقر کز کرده بودم((نه از جنس کز کردن حسین خرازی !!عکش رو دیدی چمباتمه تکیه زده به اون میله اون عکس رو وقتی دلمگرفته میشه نیگاه میکنم)) دیدم یکی از اون زبون بسته ها از جلوم رد میشه از ته دل آرزو کردم ای کاش یک سوسک بودم و تنها کارم دنبال غذا گشتن.........حالا تو خوبه گفتی مردم عادی!!مگر تو قرآن نخوندی "لقد خلقنا الانسان فی کبد"(بلدآیه4)"انسان را در رنج آفریدیم " نمیدونم آیدا چیه و کیه و وچطور دکش کردی ازخدا اما یه چیز بهت بگم و اون اینکه داداش اگر بخوای از دل سنگ چشمه در اری نمیتونی مگر خدا اراده کند و مهری که بر دلی زده ورداره !وقتی خدا یکی رو نمیخواد تو چرا خودت رو سرزنش میکنی یا اینکه فکر میکنی رفتارت اون مرغ رو از دام عشق خدا پرونده اگه اینطوره پاشو دوباره از اول شروع کن!! پاشو یه آب بزن دست و صورتت و دوباره برو طرفش شاید اینبار خدا بخاطر اینهمه غصه خوردنت یه شیرینی بذاره تو کلامت و بنده اش رو با دستهای مهربانت برگردونه .پاشو برو کاری که روز اول خواسته انجام بدی با مهربانی انجام بده.....مثل خدا هم رحمان باش و هم رحیم........نمیتونی؟!عجب!پس شبا تو نماز شبات چرا هی گیر میدی بخدا و دردل میکنی براشو هی میگی یا کریم !یا رحیم!یا رحمن!یا ارحم الرحمین!!هی میگی :"هذا مقام العائذ بک من النار"مگر خدا بخشنده و مهربانه که میگی "العفو" اگر هست تو هم باش ؛خدا خواسته که ماهم رنگ وروی خدایی داشته باشیم بعدش تو اون چهل نفر که از خدا واسشون میگی"الهم اغفر المومنین والمومنات"..... رم جا بده 39 بنده خوب خدا رو تو دوراهی بذار (میترسم خدا پوستم رو بکنه اینار و یادت میدم!!) خدا بخاطر یه نفری که میخواد بد باشه ناراحت نمیکنه 39 نفردیگرو و چون همه هم باید به رنگ خدا باشن آیدای شما رم همرنگ جماعت میکنه ، تو تو نماز شبت صدای خدا میشی و واسه همه طلب استغفار میکنی نکنه از………………. |